آهاے همیشگے ترینم
تمام فعل هاے ماضے ام را ببر..
چہ در گذر باشے
چہ نباشے
براے من استمــــــــــــــــــــــــــــــــــــرارے
خواهے بود..
من هر لحظه تو را صرف مے کنم
از تمام دار دنیا تنها یکــ چیز دارم :دوستتـــ❤ـــــ
تولد مبارک... تولدت مبارک ابجی کوچولوی نازم... قشنگ ترین صدای زندگی تپش قلب توست ، با شکوه ترین روز دنیا تولد توست ، پس برای من بمان و بدان که عاشقانه دوستت دارم. تولدتــــــــــــــــــــ پیشاپیش مبارک عزیزم امیدوارم هزار ساله بشی گلم a.m=h گـــاهی بایـــد بعضی احساسهــــا رو بـــذاری تـــو خونـــه سالمنــدان دلتــــــــ کاش یه دوست داشتم یه همراه یه همسفر واقعی کاش یکی بود توی این روزای سخت همراهیم میکرد خدایا تنهام به دادم برس. دیگه نمیکشم. خستــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه امــــــــــــــ دردناک است دوست بداری و گمان کنی دوستت دارند،
آهاے همیشگے ترینم
دلم برای تو که نه....!!! چـنـد فـنـجـان قــهــوه ی دیـگــر بـنـوشـم, نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند شبي به دست من از شوق سيب دادي تو شــــــــبگردی میکنــــم... عــشــق فــقــط عــزیزم و دوســـتت دارم نــیــســــت ! روزها دارند می گذرند! ماهی فرار کن ... گفتم: سیگارو گذاشته بودم زیر لبام من دارم سعى مى کنم ،همرنگ جماعت شوم a.s تنهایی... رفته بودم سر حـوض غمگین دیدارم... ببین غمگین، شانه هایت... سر بروی شانه های مهربانت میگذارم کاشکی... اون منم که عاشقونه شعر چشماتو میگفتم... a.s “”سرآغاز نامه عاشقــ❤ـــانه ، با نام تو مینویسم صادقانه..ای هم نفس من… هم قفس من… از عشــ❤ــــق مینویسم ،از محبتهایت ، تا پای جان مینشینم چشم به راهت ،ای همه بهانه... می نویسم تا شاید اندکی بکاهد از اندوه بی پایان قلبــ❤ـــم را... با قلمی از جنس محبت ، با احساسی به قشنگی عشــ❤ــــق ، با یک دنیا حرفهای عاشقـــ❤ـــــانه از قلب مهربان تو مینویسم بی بهانه ، که بی نهایت تا قیامت دوستتــــ❤ـــــ دارم... نامه از قطره های اشکم خیس خیس شده ، جای قطره های اشکم مانده و چشمهایم بهانه گیر شده ….بهانه چشمهایت را دارد... دلتنگت هستم عزیزم ، دلتنگی را از جملاتی که برایت در نامه نوشته ام میتوان حس کرد… نامه ام پر از بهانه است…. ای تنها بهانه برای بودنم…. سراسر نامه حس کن درد دل مرا…چقدر تنهایم…بی چشمهایت تنهایم… بهانه دستهایت را دارد این دستهایم… ای بهونه من …. دلتنگــــ✖ــــی بد دردیست ... a.s ابـــــــــر می ریزیم ریز ریز ریز چون برف که هرگز هیچ کس ندانست تکه های خودکشی یک ابر است ... ❤ ❤❤ ❤ ❤ ❤❤ ❤❤ ❤❤ ❤ ❤ ❤❤ ❤❤ ❤❤ ❤❤ ❤❤ وتـــــــــــو...!!! دلگرم کدامین امیدم . . . رفتی که با بهار باز آیی . . .
❤ ❤❤ ❤ ❤ ❤❤ ❤❤ ❤❤ ❤ ❤ ❤❤ ❤❤ ❤❤ ❤❤ ❤❤ هَـــر روز بـَــر روی دِلـــمــ مــی نــویســمــ a.s توفانـــــــــها a.s من کیم؟ « دیوانگی» پس شاید نوازندهام
پس چیم من؟ a.s عشـــــ❤ـــــق.... فریاد زدم دوستت دارم صدایم را نشنیدی! اعتراف کردم که عاشقم ، جرم مرا باور نکردی! گفتم بدون تو میمیرم ، لبخندی تلخ زدی ! از دلتنگی ات اشک ریختم ، چشمهای خیسم را ندیدی! چگونه بگویم که دوستت دارم تا تو نیز در جواب بگویی که من هم همینطور! چگونه بگویم که بی تو این زندگی برایم عذاب است ، تا تو نیز مرا درک کنی! صدای فریادم را همه شنیدند جز او که باید میشنید! اشکهایم را همه دیدند! آشیانه ای که در قلبت ساخته ام تبدیل به قفسی شده که تا آخر در اینجا گرفتارم! گرفتار عشقی که باور ندارد مرا ، فکر میکند که این عشق مثل عشقهای دیگر این زمانه خیالیست ، حرفهای من بیچاره دروغین است! حالا دیگر آموخته ام که کلام دوستت دارم را بر زبان نیاورم ، دیگر اشک نریزم و درون خودم بسوزم ! اگر دلتنگت شدم با تنهایی درد دل کنم و اگر مردم نگویم که از عشق تو مردم ! اما رفتنم محال است ، عشق که آمد ، دیگر رفتنی نیست ، جنون که آمد ، عقل در زندگی حاکم نیست! آنقدر به پایت مینشینم تا بسوزم، تا ابد به عشقت زندگی میکنم تا بمیرم ! گرچه شاید مرا به فراموشی بسپاری ، اما عشق برای من با ارزش و فراموش نشدنیست است ! a.s مترسک ...! اینقدر دستانت را باز نگه ندار... کسی تو را در آغوش نخواهد گرفت... ایستاده زیستن مرگ می آورد... زندگی من... مترسک ناز می کند، کلاغ ها فریاد می زنند من سکوت می کنم، این مزرعه ی زندگی من است خشک و بی نشان a.s خدایا....... دستانم خالی اند ودلم غرق در آرزوها............ یا به قدرت بی کرانت دستانم را توانا گردان............. یا دلم را از آرزوهای دست نیافتنی خالی کن................ رهگذر آنکس که میگفت دوستم دارد عاشقی نبود که به شوق من آمده باشد رهگذری بود که روی برگ های پاییزی راه میرفت واین صدای: خش خش برگ ها.............................. همان آوازی بود که من گمان میکردم میگوید: دوستت دارم..................................... تو... اگه احساسی بود بازم برای تو بود.... ومن قانع به یه نگاهت بودم........نگاهی که همیشه یه چیزی شبیه غم غریب یا یه غروب پاییزی توش بود ......... یه حسی بهم میگفت باهات نمی مونه وحالا نمیدونم حرفات رو باور کنم یا کارات رو....... دل به کلمات عاشقانت بسپارم یا از کارای نا مهربونت دلگیر بشم....... می بینی هنوز هم برنده ی این بازی تویی و هنوزم دل من نمیخواد مرگ عاطفه هارو باور کنه....... کاش... کاش کودک بودم تا بزرگترین شیطنت زندگی ام نقاشی روی دیوار بود ای کاش کودک بودم تا از ته دل می خندیدم نه اینکه مجبور باشم همواره تبسمی تلخ برلب داشته باشم ای کاش کودک بودم تا در اوج ناراحتی و درد با یک بوسه همه چیز را فراموش می کردم افسوس... افسوس مي خورم ....چرا؟چرا با رفتن تو............. بهار مي آيد ؟...آمدي در سرماي زمستان... به سردي زمستان بودي..... به غم انگيزي شبهاي تنهايي..... به خشکي برف ...مي روي..... بهار مي ايد ... به نظر معامله خوبي است....اميد ان دارم بهار گلي بر چهره ات بنشاند ... چه اميد مبهمي...گردش روزگار خطا ندارد ....زمستان هيچ گاه بهار را نمي بيند... شاید... دیشب را تا صبح بدنبالت گشتم افسوس... افسوس که کسی نیست........ افسوس که کسی نیست تاگذشته های پرملالم را از من بگیرد وآینده ای پراز شادی را به قلبم هدیه کند افسوس که کسی نیست! تا بار فراق وجدایی را از دوش من بردارد وکوله باری از محبت خویش را جایگزین آن کند افسوس که کسی نیست....... از من بخواهد ناگفته های قلبم را که عمریست خک خورده سینه ام شده است را برایش بازگو کنم ودر پاسخ عشق بی پایانش را نثار دل بیمارم کند! افسوس......... افسوس که در این روزگار کسی نیست جز سکوت وتنهایی و دلتنگی که عمری گوشه نشین قلبم شده اند وهروز غم را بادلم همخوانی می کنند. فراموش کن...!!! روزی که به دنیا آمدم در گوشم خواندند اگر می خواهی در دنیا خوشبخت شوی همه را دوست بدار..... ....حال که دیوانه وار دوستش دارم می گویند فراموش کن!!!!!!! a.s
اینقـــدر بهـــش بی توجهـــی کنــی تـــا بمیــــــرن !
او یگانه هستی تو باشد و
تو یکی از هزاران لذت او...
تمام فعل هاے ماضے ام را ببر..
چہ در گذر باشے
چہ نباشے
براے من استمــــــــــــــــــــــــــــــــــــرارے
خواهے بود..
من هر لحظه تو را صرف مے کنم
ولی برای روزهای باهم بودنمان تنگ شده.....
برای تو که نه....!!!
ولی برای"مواظب خودت باش" شنیدن تنگ شده....
برای تو که نه....!!!
ولی برای "دوست دارم" گفتنت تنگ شده.....
برای تو که نه....!!!
ولی برای دلی که نگرانم میشد تنگ شده....
راستش برای اینها که نه....!!!!
ولی برای خودت٬دلم خیلی تنگ شده.......!!!!
تــا شــیـریـنــی ِ خـــاطــراتــت,
از ذهـــنـم بـیـرون رود ؟!
مثل آسمانی که امشب می بارد....
و اینک باران
بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند
و چشمانم را نوازش می دهد
تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم
نگو كه چشم و دلم را فريب دادي تو
تو آشناي دل خسته ام نبودي حيف
و درد را به دل اين غريب دادي تو.
اما صدای نفــــــــــــسهایـــت را از پشــــــــت
هیچ پنــــــــــــــجره و دیواری نمیشـــــــــنوم
آســوده بخواب نازم
شـــــــــ ــ ـ ـــــــهر در امن و امان اســـــــت
تنها خانهی من اســت که در آتــــش میســـــــــــــــــوزد
عشق اینه که :
تو هر شرایطی باهاش باشی ؛
حتی اگه نفهمه
آدم ها هم می گذرند...
اما کاش از همدیگر می گذشتند!
نه از روی همدیگر
اینجا تُنگت را خواهند شکست
تا از جان کندنت لذت ببرند...!!!
تمام وجودم از آن تو بود
مشکلم چیست که با من چنین می کنی؟
گفت:
آنقدر خوبی که حالم را به هم می زنی!!!
گفتم هی یارو !
آتیش داری؟
جواب داد: توی جیبم که نه!
ولی تو دلم آره، به کارت می آید؟
گفتم بده همدردیم!
اما !
مى شود کمکم کنید!؟
آى جماعت !
شما دقیقا چه رنگى هستید؟
تا ببینم شاید، عکس تنهایی خود را در آب...
آب در حوض نبود
ماهیان می گفتند:
هیچ تقصیر درختان نیست
ظهر دم کرده تابستان بود
پسر روشن آب، لب پاشویه نشست
و عقاب خورشید، آمد اورا به هوا برد که برد
ببین دلتنگ دیدارم...
ببین
خوابم نمی آید،
بیدارم...
نگفتم تا کنون، اما کنون بشنو:
تورا بیش از همه کس دوست میدارم
عقده ی دل میگشایم
گریه ی بی اختیارم
از غم نامردمی ها بغض ها در سـیـنه دارم
شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم
هنوزم خیـس میشه چشمام وقتی یاد تو می افتم...
هنوزم میای تو خوابم تو شبای پر ستاره...
هنوزم میگم خدایا کاشکی برگرده دوباره...
مینویسم یک کلام ، عاشقـــ❤ـــــانه : دوستتــــ❤ـــــ دارم…
یک نفس در این نامه ، بی بهانه فریاد میزنم که تا آخرین نفس همنفس تو هستم...
مینویسم این نامه عاشقـــ❤ـــــانه را که بگویم همیشه به یادت هستم ، ای نازنین!
اینک که از تو مینویسم ، برای تو مینویسم ،به یاد تو مینویسم…
مواظب دلت باش ای بهترینم …❤
که در انتظار باز گشت تــــوام؟ !
ولی افســوس !
خـــــزان آمد و . . .
رفـــت و . . .
تو نیــــامدی !
” عـــاشقــــ❤ـــــی تـــا اطــلاع ثـــانــوی ممنـــــوع “
بــِـه رویـــای بـــا تـــو بـــودن کِـــه مــی رســـمــ …
دیگــــر بـــار
دِلــــَمــ مــی لـــَـرزَد.....
در رقصِــــــــ عظیـــــمِ تــــــــو
بهـــــ شکوهمندیــــ
نیــــ لبکیــــ میـــــ نوازنــــــد،
و ترانهـــــــــ ی رگــــــــ هایتـــــــ
آفتابِــــــ همیشهــــــ را طالعـــــ میــــــــ کنـــــــد.
بگـــــــذار چنان از خوابـــــــــ بــرآیمـــــــ
کهـــــ کوچهــــ هایــــــــ شــــــهر
حضـــــــــورِ مـــــــــرا دریـــابنـــد.
شاید شاعرم
نه مطمئن نیستم
قلم روح من، جز این کلمهی عجیب، چیزی نمینویسد:
پس شاید نقاشم
نه، این هم نیستم
تخته شستی روح من، جز یک رنگ ندارد:
« شوریدگی»
اینهم، نه!
بر شستیهای پیانو روح من، جز یک نت نیست:
« دلبستگی»
ذرهبینی بر دلم مینهم
تا به مردم نشانش دهم
کیم من؟
ــــ دلقک روح خودم!
همیشه مهم توبودی اگه غروری بود برای تو بود......
لابه لای تمام خاطرات گذشته...
تمام خوبهایم را ورق زدم...
لحظه به لحظه اش را...
رد پایت همه جا جاریست...
اما...
دوباره تکرار داستان همیشگی
نبود تو و انتظار من...!!!
امروز را هم دوباره دنبالت می گردم......مثل همه روزهای نبودت!!!
امروز هم سراغت را از تمام برگ ها می گیرم...!
شاید برگی را از قلم انداخته باشم!
miss-A |